
بگذار كه آتش به دل اندازد عشق
در سينه زند چنگي و بنوازد عشق
بگذار كه سوزاند و آتش گيرد
و آنگاه بميراند و دل بازد عشق
و آنگاه بميراند و دل بازد عشق
بگذار كه فرهاد صفت در دل كوه
شيرين صفتي را به دل اندازد عشق
شيرين صفتي را به دل اندازد عشق
بگذار كه همنواي شمعي در شب
با شعله خود مرا بلرزاند عشق
با شعله خود مرا بلرزاند عشق
بگذار كه در حسرت رويش هر شب
در خواب خوشش مرا برقصاند عشق
در خواب خوشش مرا برقصاند عشق
بگذار كه در تلخي زهر هجران
شيريني وصل را بچشاند عشق
شيريني وصل را بچشاند عشق
بگذار ”سيا“ كه در لحظه پاياني عمر
با وصلت او مرا بخنداند عشق
با وصلت او مرا بخنداند عشق
No comments:
Post a Comment