Friday, June 9, 2006





با همه بي سر وساماني ام


باز بدنبال پريشاني ام




طاقت فرسودگي ام هيچ نيست


طالب ويران شدن آني ام




آمده ام بلکه نگاهم کني


عاشق آن لحظه طوفاني ام




دل خوش گرماي تني نيستم


آمده ام تا تو بسوزاني ام




آمده ام با عطش سالها


تا تو کمي عشق بنو شاني ام




ماهي برگشته ز دريا شدم


تا که بگيري و بميراني ام




خو ب ترين حادثه ميدانمت


اي تو همه مايه دلداري ام




حرف بزن ابر مرا بازکن


دير زماني است که باراني ام




حرف بزن حرف بزن سالهاست


تشنه يک صحبت طولاني ام

No comments: