شب بود و شمع بود ومن بودم و غم شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم چون شمع نشستم که بسوزم سر راهت چون اشک چکیدم که ببینم رخ ماهت بیا بیا که سوختم همیشه به راه تو بهشت را فروختم به نیمی از نگاه تو
سكوت يك شب طولانيم.اولين همسايه ويرانيم.سرگذشت يك دل شرجي وگرم دفتر خط خورده ي پيشانيم.من ز جنس پيچكم اما دريغ در مسير باد ميرويانيم.باصداي گرم خود مي خوانيم بانگاه سرد خود ميرانيم.خوب من با اين غرور تلخ خود عاقبت از ريشه ميخشكانيم"
No comments:
Post a Comment